ماهانماهان، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

ني ني من

دوتا دندون ناز ديگه

سلام ماهانم امروز كه داشتي مي خنديدي توجه كردم به لثه هات ديدم دوتا دندون ناز ديگه داري كنار دندوناي پايينيت درمياري . مباركت باشه خدا رو شكر كه اين بار هم زياد اذيت نشدي ،‌ خوشحالي و مي خندي عزيزم ايشالا هميشه خوشحال و خندون باشي ...
21 دی 1389

دوتا مرواريد ديگه دارم مي بينم

سلام ماهان مامان چهارشنبه 8 دي كه 12 روز مونده به تولدت دندون سوم و امروز هم جمعه 17 دي كه سه روز مونده به تولدت چهارمين دندونت رو ديدم عزيزم . ولي فكر نمي كردم با اين فاصله كم دوتا دندون با هم دربياري . خدا رو شكر كه اين سري زياد اذيت نشدي و منو هم اذيت نكردي فقط يه كم بدغذايي ، غذا خوردنت قلق داره مثلا : پنج شنبه و جمعه هيچي نمي خوري فقط شير . شنبه هم چيزي نمي خوري منم كه پيشت نيستم شير بدم فقط بعدازظهر كه من مي يام پيش شير مي خوري . يكشنبه تا چهارشنبه خدا رو شكر خوب مي خوري . اين برنامه غذاييته البته اينم بگم كه هر چيزي هم نمي خوري يعني غذاهاي تكراري و بدون ادويه و ..... از ليست غذات خ...
17 دی 1389

سالگرد تولدم

سلام ماهاني ماماني ديروز سالگرد تولد ماماني بود كه بابايي كلي ما رو غافلگير كرد مرسي بابايي ، ولي نمي دونم چرا هيچكي عكس ننداخت نه خاله نه دايي نه بابا ، عيبي نداره عوضش از تولد خاله جون برات عكس مي ذارم . تولد خاله ندا هم ششم همين ماه بود ساعت 9 شب كه خاله جون از سر كار اومد مستقيم اومد بالاي سر شما كه خوابيده بودي انقدر ماچت كرد كه بيدار شي و باهم عكس بندازين . خاله جون تفلدت مبارك  اين شمعو كه ديدي تعجب كرده بودي و خوشت اومده بود ...
30 آذر 1389

آقا ماهان به كاشان مي رود

هفته پيش سه نفري رفتيم كاشان دو شب اونجا بوديم واي كه چقدر خوش گذشت ، هوا خيلي گرم بود ولي ما خوشحال بوديم چون با پسرمون رفته بوديم مسافرتتتتتتتتتتتتت حمام فين رفتيم باغ فين ، قمصر و نياسر  اينجا هنوز توي جاده ايم هنوز به شهر نرسيديم خيلي گرسنه بوديم رفتيم نشستيم ولي بابايي خوشش نيومد ديگه اونجا ناهار نخورديم ساعت 2/30 رسيديم توي شهر كاشان تا ساعت 3/30 دنبال يه جاي خوب بوديم كه ناهار بخوريم كه اومديم اينجا بعد از 2 ساعت استراحت توي هتل ، اومديم باغ فين دوربينو مي خواي بگيري   ...
30 شهريور 1389

اسم پسر من چي مي شه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام عزيز مامان من فداي پسر فسقليم بشم . 30/10/88 سالگرد اردواج من با بابايي ،‌ برات شناسنامه گرفتيم . چند ماهي بود كه تو انتخاب اسم براي تو بوديم ، گزينه هامون هم (ماهان، مهديار، مهيار، مهان) حتما مي خواي بگي چرا اينا ،‌ آخه مي خوام اسم و فاميلت با هم جور در بياد عزيزم . ساعت 9 صبح بابا رفت كه برات شناسنامه بگيره . من به بابايي گفته بودم كه ماهان خيلي دوست دارم ، ساعت 13 بابايي اومد ديدم اسم نازتو گذاشته ماهان ،‌ ماهان مهدياني . خوشگل من ماهان من ناز من فداي اسمت بشم كه مثل خودت ماهه . فونت زيبا ساز   ...
7 بهمن 1388

قدم روي چشمام بزار

فداي قدمت 20 دي رفتيم خونه . تو با ما اومدي خونه جيگرم چه روز خوبي بود اونروز ، چه لحظه قشنگي بود ....... ديگه ما سه نفره شديم و خونه ما دو مرده من منتظر بابايي هستم كه بياد بالا ما رو ببره خونه جيجر مامان منتظر باباييش اينم خونه . خوشگل ماماني خوش اومدي ...
5 بهمن 1388

بالاخره ني ني من در 20 دي 88 اومد

بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست و قشنگ ترین روزم روز شکفتنت. تولدت مبارک 88/10/20 بالاخره رسيد . صبح ساعت 6:30 من و بابا و خاله جون رفتيم بيمارستان چقدر هم هوا سرد بود ، تا ساعت 8:30 كاراي بستري انجام شد ساعت 9 منو بردن اتاق عمل ،‌ خاله جون مي گه ساعت 9:20 تو رو برده بودن بشورنت كه خاله تو رو ديده بود ، يه ني ني 3 كيلويي با 51 سانت قد حسابشو بكن چقدر چوچولو . ساعت 10 بود كه كم كم به هوش اومدم خيلي درد داشتم . منو بردن توي اتاقم ديدم يه تخت فسقلي كنار تخت منه بابايي هم اونجا ايستاده بود لبخند به لباش بود . يه كم كه گذشت و من جابجا شدم بابايي گفت :‌ ديديش گفتم :‌نه ،‌ تخ...
5 بهمن 1388

این هم سری دوم سیسمونی که خیلی اذیتم کرد

اين كمد لباساته ناناز من طرح زي زي گولو اينم اولين كادويي كه دو سال پيش بابايي  برات خريد اينم لباساته بخورم اون لباسارو سرهمي سايز 0 سرهمي سايز 1 لباس زمستوني با اينا مي خوام ببرمت مهموني (ذوق) لباس پاييزه اينو از همشون بيشتر دوست دارم بافت پاييزه اينم دوست دارم لباساي توي خونه مهموني اينا يك كم برات بزرگه براي 1/5-2 س...
10 آذر 1388

اولين عكساي ني ني من

سلام پسر شیطونم . دیگه خیلی داری شیطونی می کنی شبا تا صبح لگد بارونم می کنی دیشب با بابایی رفتیم برات کالسکه و کریر و رورک دیدیم ولی هنوز نخریدیم . پسر گلم هفته پیش رفتم سونوگرافی که صورت قشنگت رو ببینم . همیشه فکر می کردم شبیه بابا بشی ولی کپ خودمی توپولی توپولی . اولین باری که دیدمت کلی ذوق کردم به دوربین نگاه می کردی وقتی خانم دکتر می خواست ازت عکس بندازه صورتت رو برمی گردوندی. الهی که قربونت بشم چقدر تو معصومی ولی پدر منو دراوردی این مشت و لگدات منو کشته جیگرم . حالا عزیزم بیا عکسای قشنگتو ببین . ببین چقدر شبیه مامانی مخصوصا مماقت البته الان دست خوشگلت روی مماقته حالا ای...
8 آذر 1388
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ني ني من می باشد