فرهنگ لغات 21 ماهگی گسترده تر می شود
سلام ماهانم میخوام از 21 ماهگیت برات بنویسم که دو تا اتفاق قشنگ بود :
از شیر گرفتن و مرد شدنت :
خیلی اذیت شدی اول از همه از شیر گرفتمت چون بعد از اینکه من توی بیمارستان بستری شدم شما 2 کیلو کم کردی و هر کاری می کردیم برنمی گشتی به وزن قبلیت که من و بابایی مجبور شدیم بردیمت پیش دکترت ، آقای دکتر گفت باید از شیر بگیرمت منم به ناچار اولش اصلا نمی تونستم فکرش رو هم بکنم و با خودم خیلی کلنجار رفتم تا تونستم خودمو راضی کنم سرانجام از صبح 90/7/7 که پنجشنبه هم بود دیگه بهت شیر ندادم وقتی می دیدم خوابت میاد یا شیر می خوای دیوونه می شدم ولی می خواستم دوباره همون ماهان تپلی مامان بشی و به وزن قبلیت برگردی روز دوم خودم مریض شدم تب کردم که آخر شبش با هم رفتیم خونه مامان جونی اونجا یه کم استراحت کردم و بهتر شدم شبا هی از خواب پا می شدی و شیر می خواستی منم می گرفتمت بغلم و بهت آب می دادم و لالایی می گفتم تا دوباره خوابت ببره ولی بعد از 2 هفته برات عادی شد .
دراومدن دندون هفدهم که از کرسی های پایینه :
یه کم اسهال داشتی و تب کردی .
از شیرین زبونیت بگم که این سری ترکوندی ماشالا دیگه همه چی می گی اونم به لهجه شیرین خودت :
جملات دو کلمه ای رو می گی به این شکل :
بده دستم : بده دس
مامان بیا : مانی بی یا
......
کلمات من - دامن - مانتو - بدو بدو - بده - بیا - نیا - میام - ببین رو خوب تلفظ می کنی ولی بقیه رو ببین :
از اونها : اونا
نعمت : نیمد
دنیا : دنا
پتو : بتو
لالا : یایا
قائم موشک : آقایی
موز : اُز
بستنی : اشتا
بدش : بکش
شیر : هیژ
بُز : آقا بوژی
همش و همه جا : همش
نازی : ناجی ناجی
دالی : داری
آمپول : آمور
بالا : بایا
پائین : بائین
بسته : بسه
حساب : حیشبا
خیار : ییخار
نه (جواب منفی) : نوچ
جواب دادن : ها
عیبی نداره : عیبی بی
پی پی : بی بی
چادر : دادُر
زخم : یخ
پسته : پیشته
آسانسور : اَنداده
پارکینگ : پارینگ
اداره : ایدایه
عکس : عس
خامه : مااااااااااااا (چون عکس آقا گاوه روشه صداشو درمیاری)
لواشک و یواش : یباش
حیوونای عروسکیتم می زاری روی پات و براشون یایایی می خونی ، ای ایران می خونی تا بخوابن . با خودت شعر می خونی باباییییییییی مامانییییییییییییی دایی جوووووووون دد خووووووووون آدا جووووووووووون یعنی هرکی رو دورو بر خودت ببینی اسم می بری با خودت فوتبال بازی می کنی به برای نی نی هات سفره پهن م یکنی و بهشون همه می دی . موقع سفره پهن کردن و جمع کردن و موقع رختخواب جمع کردن کمکم می کنی مامان فدای دستای کوچولوت بشه وقتی می خوام لباس پهن کنم میای لباسا رو یکی یکی برمی داری و با یه دست می تکونیشون بعد می دی من پهنشون کنم .
ببین که چقدر بامزه شدی عزیزم خوردنی خوردنی .