ماهانماهان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

ني ني من

تولد يكسالگي جيگر من

چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس… و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز… روز میلاد… روز تو! روزی که تو آغاز شدی! تولد مبارک ماهان يكساله با وزن 9800 و قد 75 گل من امروز 20/10/89 تولدته . چه روز خوبيه . من اداره نرفتم بابايي هم سركار نرفت دوتايي پيش تو بودم اول يك كم برديمت برف بازي بعد يه تولد كوچولوي سه نفره برات گرفتيم البته قراره بعد از ماه محرم و صفر برات تولد مفصل بگيرم ولي فعلا اينو داشته باش تا بعد ................... اينم عكساي برف بازيته اينم...
23 مرداد 1390

دومين مرواريد هم دراومد

ماهان 10 ماهه با وزن 8500 و قد 71 امروز كه اولين روز از 10 ماهگيته مرواريد دومت رو ديدم ، مبارك باشه چقدر كوچولو داره از صدف مي ياد بيرون كم كم گاز گرفتنت ملموس تر شده .   عزيزم تازه فهميدم كه چرا يه مقدار عصبي شدي تند تند نق مي زني و حوصله هيچي رو نداري الانم دو شبه كه تا صبح فقط مي خواي شير بخوري منم تا صبح بيدارم. ولي كلا پسر آرومي هستي و اذيتم نمي كني (ماشالا) خدا كنه زودتر دندونات پشت سر هم دربياد كه زياد اذيت نشي ماماني من . ...
23 مرداد 1390

اولين مرواريد خودشو نشون داد

ماهان 9 ماهه با وزن 8500 و قد 70/5 امروز كه اولين روز از 9 ماهگيته اولين مرواريد رو روي لثت ديدم چقدر هم ذوق كردم ولي حيف كه نذاشتي عكس از دندون نازت بندارم آش دندونيت هم قراره مامان جوني همين هفته 5 شنبه 25 شهريور درست كنه . از صحبت كردنت بگم كه با هاپو مي گي آف ، به پي شي مي گي في ، به ندا مي گي دا ،‌ به دايي مي گي دااِ همه چيزم با انگشت اشارت نشون مي دي و مرتب مي گي اِ اِ اِ كه ما هم به چيزي كه نشون مي ديم نگاه كني آخ فداي اِ اِ اِ گفتنت عزيزم   ...
23 مرداد 1390

ختنه در اوج مظلوميت

ماهان عزيزم توي 5 ماهگي وزنت 690 و قدت 65 بود و آخرين روز 5 ماهگيت از 5 ماهگيت يعني 19خرداد 89 ختنه شدي جيگرم برات كباب شد خيلي درد كشيدي تو توي اتاق عمل جيغ مي زدي و گريه مي كردي منم پشت در اشك مي ريختم خاله جونم همش مي خواست ساكتم كنه ديگه همه داشتن منو نگاه مي كردن و همش مي پرسيدن چي شده ؟ تا مي فهميدن پسملي من داره ختنه مي شه تبريك مي گفتن و خوشحال مي شدن خونه كه اورديمت جيغ مي كشيدي و همش بايد توي بغلم به حالت خوابيده مي گرفتمت ، بغل هيچكي هم نمي رفتي وقتي بغلم مي گرفتم كم كم آروم مي شدي مي خوابيدي همش توي بغلم بودي تا مي ذاشتمت روي زمين باز شروع مي كردي منم سعي مي كردم زمين نزارمت نيم ساعت مي خوابيدي و دوباره روز از نو و روزي از ن...
23 مرداد 1390

سيزده به در 89 اولين مسافرت ماهان

عزيزم شما الان 3 ماهته وزنت 5 كيلو و 100 گرم و قدت هم 60 سانته ، كوچولو 60 سانتي مامان هفته پيش 10 فروردين 89 رفتيم شمال تا بابا بزرگ و عمو ....... شما رو ببينن آخه هنوز نديدنت من خيلي خوشحال بودم چون اولين مسافرت پسرم بود دوست داشتم كه همش خاطرات خوب داشته باشم اين دو سه روزي كه اونجا بوديم همش فاميلا ميومدن ديدنت و منم از اينكه پسرم خيلي مهم شده (البته هميشه براي ما مهمي) لذت مي بردم روز سيزده به در هم كه رفتيم خونه عمو خيلي خوش گذشت تو هم پسر خوبي بودي و اذيتم نمي كردي همش اينور و اونور و نگاه مي كردي اينم از عكساي سيزده به در  ...
23 مرداد 1390

اينم آقا ماهان در مسابقه

آقا ماهان در مسابقه ني ني هاي ني ني سايت با موضوع (خنده دارترين عكس از صورت ني ني ها)     مسابقه عكس گلهاى نى نى سايـــــــــــــت       مـــامـــان محمــــــــــــــد *کاربر تایید شده* پست ها: 266 | عضویت: 17/5/1389 1390/4/6   12:06 ق.ظ     نــــــفر اول ويان كلي با 14 راي نـــــفر دوم ماهان با 12 نـــــفر سوم سيد طاها با 11 راي ...
7 تير 1390

ماهان 17 ماهه من

سلام عزيز مامان   مي خوام از 17 ماهگيت بگم (20 ارديبهشت تا 20 خرداد) روز به روز شيرين زبون تر مي شي عزيزم . اول بگم كه 12 خرداد چند روز پشت سر هم تعطيل بود كه رفتيم مسافرت (همدان) من و تو و بابايي ، شهر خوبي بود آب و هواي خوبي هم داشت فقط چون تعطيلات بود يه كم شلوغ شده بود شما هم خيلي ذوق داشتي و كيف مي كردي هم به خاطر سفر هم به خاطر اينكه بابايي رو بعد از 1 ماه و نيم ديده بودي آخه بابايي رفته بود ماموريت ،عكساشم برات مي زارم اول از فرهنگ لغاتت بگم كه مامان كش شده جيگرم .   آچو : آتيش كليد و گيره :‌ جياق حرف ل رو تند تند تكرار مي كني و همچنين كلمه من با كسره چون تازه تونستي اداش كني ال...
20 خرداد 1390

ماهان در پارتي رادين كوچولو

٢٥ فروردين پارتي رادين كوچولو به روايت تصوير   اميرحسين شيطون بلا - ماني لپ گلي و ماهان تپلي خودمون اينجا هم روژينا كوچولو و دكتر ماني به شما اضافه شدن و اينجا هم هستي كوچولو   بالاخره نيكا خانم هم افتخار دادن كه به جمع شما بپيوندند     مگه مي شد اميرحسين شيطون بلا رو با شما يكجا نگه داشت ماشالا     ...
27 ارديبهشت 1390

16 ماهگي ماهان

عزيز دلم مي خوام از 16 ماهگيت بگم يعني از 20 فروردين تا 20 ارديبهشت 90 كه چه شيرين زبوني شدي ، خوردني خوردني آدم مي خواد درسته قورتت بده از بس كه شيرين زبوني. ديگه ياد گرفتي وقتي خونه مامان جوني هستيم و حواسمون بهت نيست مي ري بالكن در توري رو باز مي كني و مي ري اون طرف و نرده رو مي گيري و با غار غار كردن كلاغا رو صدا مي كني كه اين كارت خيلي خطرناكه . زماني كه خيلي خوشحالي الكي مي خندي و چشاتو ريز مي كني و مياي سمت من و صورتمو ماچ مي كني به اندازه اي شيرين مي شي كه مي خوام بخورمت . مامان جوني رو از شدت دوست داشتن گاز مي گيري كه تمام بدنش رو زخم كردي . ديگه كسي از ترس شما جرات نمي كنه بره حمام ، اگه متوجه بشي كسي رفته حمام ...
25 ارديبهشت 1390

ماهان در آتليه

پسر ناز مامان ، عروسي فريبا جون 23 اسفند بردمت آتليه كلي با هم عكس انداختيم اولش يه كم شيطوني كردي ولي بعدش راه اومدي و همكاري كردي اين عكساي تكيته ببين چيييييكار كردي !!!!                                                   ...
21 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ني ني من می باشد